سلام مامان

امروز چه روزیه ؟؟؟

امروز کجایی ؟؟

امروز من کجام ؟؟

خیلی وقت بود که فراموشت کرده بودم .

خیلی وقت بود الکی راه میرفتم .

میونه این روز های سیاه گمت کرده بودم مامان .

میون این سیاهی ها .

دیگه پنجشنبه ها هم به یادت نیستم .

شبا هم برات نمی نویسم .

دیگه حتی فکر نمی کنم .

شدم یه تکه استخون که هی اینور و اونور میره .

شدم پر از سیاهی و تباهی .

شدم پر از هیچی .

همه کاری می کنم بجز کاری که باید انجام بدم .

نه واستا یلحظه .

خوب که فکر میکنم اصلا کاری انجام نمیدم .

حرفی نمیزنم، بغضی رو نمیشکنم .

هیچ غروبی رو با یادت شب نمی کنم .

دارم با یادت میرقصم، اما رقص هم بلد نیستم .

کج و کوله، خم و راست .

بیخیال زندگی، بیخیال فکر و خیال .

بیخیال هر چیزی که هست .

لعنت به هرچی که هست .

مامان دیگه هیچی رو اینجوری که هست نمی خوام .

پشت میکنم به هرچی که دارم .

تا خراب تر بشه، سیاه تر بشه .

کاش پرنده بودم موقع غروب پرواز می کردم و میرفتم .

انقدر میرفتم که دیگه هیچ اثری ازم نمونه .

انقدر که دیگه کسی یادش نمونه رضایی هم بوده .

کاش که مغزم خفه شه، چشام کور بشه، زبونم بریده بشه .

گوشام کر بشه که دیگه هیچی نفهمم، تا داخل نفهمی خودم غرق بشم .

خفه بشم .

یجوری حرف میزنم انگار هیچ کدوم ازینا نیستم :)

آخ که چقدر دلم برای روزهایی که با تو همه چیز داشتیم تنگ شده .

چقدر دلم برات تنگ شده .

 


تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بکتاش دکور ناظر سافت | NazerSoft ابزار میلاد Derrickyklrnxu6 House تلکـه | ترفند | آموزش درب های اتوماتیک پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان